….ایشان  منفکا قائل به انجام امور سیاسی به معنی مصطلح نیستند و انجام ان را  به شیوه مرسوم اهل سیاست نمی پذیرند،

ولی به لحاظ شرعی خود را مکلف به پی گیری مسایل اجتماعی مطابق شرع مقدس می دانند

و انچه از بیرون امور سیاسی می نماید  از جهت ایشان همان امور شرعی و وظیفه ی اجتماعی و اسلامی است  و اگر مساله اسلام و شرع نبود، قطعا از ناحیه ی ایشان دخالتی در امور سیاسی نبود

حضرت آقا از همان ابتدای ورود مجددشان به سبزوار مسایل انقلاب را بجد پی گیری کرده وخود را مکلف به پیروی از دستورات اقایان فقها دانسته ومطابق نظر انان خصوصا نظر حضرت امام رفتار می کردند

ایشان درین خصوص فرمودند؛ در سالهای قبل از انقلاب که بردن نام  “حاج اقا روح الله “منع داشت و برخورد می شد با گوینده ان؛

بعد از اقامه نماز در مسجد جامع شهر مقید بودم مسایل شرعی را مطابق فتاوی ایشان برای مردم بیان کنم،

متعدد گاه به تصریح و گاه به کنایه نام ایشان را می بردم و برایشان دعا می کردم

هدف این بود که توجه مردم به موضوعات ایشان از جمله تبعید و غیره جلب شود

طوری صحبت می شد که هم مردم منظور را بفهمند وهم از تعرض حکومت مصون باشند

یکی دیگر از فعالیت های مستمر ایشان در قبل از انقلاب برپایی مجالس سخنرانی توسط افراد مشهور کشوری در سبزوار به منظور تقویت نظر مراجع و انقلاب بود

که اسامی مدعوین و سخنرانان  قبلا ذکر شد

این مساله باعث ایجاد تنش بین ایشان و مراجع و مراکز حکومتی وقت می شد

هر چند مراجع شهر از جمله شهربانی بخاطر ایشان  با سخنرانان برخورد نمی کردند، ولی بعضی موارد به ایجاد تنش و درگیری  منجر می شد..

..شخصی بنام سید قاسم یا سید محمد دماوندی یا ورامینی  ( علی التردید) از قم به سبزوار دعوت میشود، در مسجد جامع سخنرانی کرده، به تفسیر ایات قران و تطبیق ان با مسایل روز و جاری کشور می پردازد و نفی حکومت شاه و لزوم سقوط ان را نتیجه می گیرد

ماه رمضانی بود،  مستمعین ایشان بحدی زیاد شدند که سخنرانی ایشان به حسینیه ی عطارها منتقل می کنند، بقدری ازدحام زیاد شد، که درب حسینیه را می بستند

به هر حال صحبت ایشان بر علیه حکومت انقدر صریح و بی پرده بود که مامورین شهربانی تصمیم به دستگیری و تعطیلی سخنرانی می گیرند .

لذا در شهربانی تصویب میشود سخنران نامبره تا زمانی که داخل منزل اقای علوی یا منزل حاجی فخر باشند در امانند، و به محض رویت شدن در بیرون، باید دستگیر شود  این مصوبه را عده ای از شهربانی  به اطلاع حضرت اقا می رسانند.

حضرت اقا درین خصوص فرمودند :

ایشان شب نهم ماه رمضان برای صرف  شام  به منزل اقای فخر رفتند، من به ایشان و اقای فخر اطلاع دادم که موضوع از چه قرار است، مواظب باشید که ایشان از خانه بیرون نیایند .

علیهذا ایشان آخر شب از خانه ی اقای فخر بیرون می ایند و هنوز به سر کوچه نرسیده او را دستگیر می کنند، و پرونده اش را به مقامات بالاتر در  مشهد ارجاع می دهند، در نتیجه زندانی میشود و حکم ممنوع الوردی به هر عنوان به سبزوار را صادر می کنند.

بعد از مدتی که ایشان از زندان مشهد آزاد شد،تصمیم می گیرد به تهران برود  به اقای علوی اطلاع می دهد که میخواهد به تهران برود و دوست دارد به سبزوار امده، ایشان را ببیند، منتهی چون ورود ایشان به سبزوار ممنوع بوده قرار ملاقات را روستای طبس میگذارند، حضرت اقا هم باتفاق چند نفر از سبزوار جهت دیدن ایشان به طبس می روند،

اقای علوی فرمودند به ایشان گفتم من که باطلاع شما رساندم که اگر از منزل خارج شوید دستگیر میشوید  چرا از بیت اقای فخر بیرون امدید

ایشان گفتند بله اطلاع شما رسید ومن هم اطلاع داشتم اگر خارج شوم یقینا دستگیر میشوم  لذا عمدا خارج شدم تا دستگیر شوم بهتر است تا اینکه مخفی بمانم

…بعد از دستگیری سخنران دیشبی مردم صبح به منزل اقای علوی می ایند تا در خصوص واقعه ی دیشب تصمیم مقتضی گرفته شود

در ان ایام منزل و خود اقای علوی شدیدا تحت نظر ماموران شهربانی شهر و مراقبت ویژه انان بود

جلسه در بیت ایشان برگزار می گردد و رایزنی های لازم صورت می پذیرد

ماموران دولتی از ازدحام مردم  در ان روز بسیار ترسیده بودند

حضرت آقا در این خصوص فرمودند: بعد از اتمام جلسه و هنگام خروج از منزل کثرت ماموران شهربانی بحدی بود که برای لحظه ای دچار نگرانی شدم که چرا این همه مامور اطراف منزل هستند .

یکی دیگر از اشخاص سخنران که به شهر دعوت می شد و بطور جالب با تفسیر  ایات و روایات به نفی حکومت وقت می پرداخت  “اقای امامی کاشانی” بود ایشان متعدد به سبزوار دعوت میشد و به نحو جالبی به بیان مسائل روز  و موضوعات حکومتی می پرداخت

 

مبنای در دعوت از اقایان سخنران این بود که کسانی به شهر دعوت شوند، که مطابق نظر اقایان علما و فقها و در چهار چوب شرع و عرف به ایراد سخنرانی و موعظه بپردازد