دلنوشته
رفیق شفیقم آقا علیرضای جراحی👇

*نامه‌ای به حضرت آقا السید محمد حسن علوی رحمت‌الله علیه*

سلام آقا جان ، سلام مولای من
شما رفتی و ما را تنها گذاشتی .
نزدیک به یک سال است ، که مبهوت فراقت ایم ،

یاد تو همیشه در خاطره‌ها زنده است ،
‏هنوز باور نداریم که در میان ما نیستی ،

‏یادش بخیر

آه چه زیبا بود
آن زمانی که وارد اتاق می‌شدی ، و همه به احترام شما از جا بلند می‌شدند ، و بعد از نشستن با تک تک افراد احوال پرسی می‌کردی با آن لبخند ملیحت .

آه چقدر دلتنگم
برای اذان و اقامه گفتنت در گوش نوزادان ،
آنگاه که ، با آوای خود ندای توحید را ، در گوش طفل نجوا می کردی ، تا درعمق وجود او طنین انداز شود .

آه چقدر دلم تنگ شده ،
برای خواندن خطبه عقد برای جوانان که چقدر طولانی ولی باصفا
هیچکس ، احساس خستگی نمی‌کرد ، چرا که خطبه خوانش تو بودی .

آقا جان ،
تمام کارهای تو منحصر به فرد بود ،
از عمامه بستن ، راه رفتن ، لباس پوشیدن ، غذا خوردن ، ابراز مودت کردن ، نماز خواندن و خلاصه تمام عبادت و حرکات و سکنات همه درس بود ، برای ما ،
چرا که همه در جهت رضای خدا ، خالص و مخلص فقط برای او .

آقا جان
ما را دعا کن
‏که عاقبت به خیر شویم ،
‏ و شفیع ما روز قیامت باش
‏ انشاءالله
فرزند کوچک شما
علی رضا جراحی مقدم .