فتنه آشوری در سبزوار

عده ای از علما شخصی را به نام ” حبیب اله آشوری ” به سبزوار دعوت می کنند

ایشان در مجالس علیه حکومت شاه سخنرانی کرده،به جهت اینکه از تعرض مامورین مصون بماند، به او گنابادی می گفتند، تا شناسایی نشود

شش ماه از امدن ایشان به سبزوار گذشته بود که به اقای علوی اطلاع می دهند چنین شخصی هست،مناسب است به منزل شما هم آمده، سخنرانی کند

حضرت اقا هم می پذیرند، ایشان کلا به منزل اقای علوی منتقل میشوند، بعد از مدتی حضرت اقا متوجه میشوند که سخنرانی ایشان با معتقدات و خواسته کافه ی علما همخوانی ندارد و خارج از چهار چوب صحبت می کنند

مثلا ” اقای آقا اسید محمد اخلاقی” نقل می کرد: حضرت اقای اقا جعفر سبحانی را جهت سخنرانی در شب نیمه شعبان در مسجد جامع به سبزوار دعوت کرده بودم

آقای علوی با اقای آشوری از منزل به مسجد جامع می روند

اقای سبحانی ضمن ایراد سخنرانی می فرمایند که خوب است به مناسبت نیمه ی شعبان شیرینی و شربت پخش کنند، مردم این روز را جشن بگیرند .

بعد از اتمام سخنرانی به حضرت آقا خبر می دهند که اقای سبحانی با چند نفری برای صرف شام به منزل شیخ علی اصغر مجاهد میرون، شما هم تشریف بیاورید

اقا می گویند، ما همراهی داریم، میگویند اشکالی ندارد با همراهتان تشریف بیاورید

اقا به اتفاق اقای آشوری به منزل اقای مجاهد می روند  در انجا از اقا می پرسند این اقا کیست؟ از انجایی که قرار بوده هویت ایشان فاش نشود از معرفی او طرفه می روند، اقای آشوری هم در گوشه ای آرام می نشینند و حرفی نمی زنند

تا اینکه بعد از صرف شام طاقتشان طاق میشود، خطاب به اقا میرزا جعفر اقای سبحانی با لحن تندی می گوید: دو هزار ساعت وقت مردم رو تلف کردی و به باد دادی اخر هم گفتی شیرینی پخش کنند جشن بگیریند این حرفها یعنی چه باید با این اوضاع حکومت، اعلام عزای عمومی می کردی .

اقای سبحانی هم در جواب می فرمایند تند روی نکنید..بگو مگو میشود،

حضرت اقا به اتفاق اقای آشوری به منزل بر می گردند بعد از این اتفاق اقا تصمیم می گیرند عذر ایشان را خواسته، با ایشان قطع ارتباط کنند، این اتفاق و حضور اقای آشوری در بیت اقا به سمع” اقای اقا مرتضی حایری “می رسد،

ایشان مستقیم از قم با حضرت اقا تماس گرفته، ضمن معرفی اقای آشوری و خط فکری ایشان از اقا می پرسند اصلا شما چرا ایشان را به سبزوار دعوت کرده اید ؟ لازم است هرچه زودتر ارتباطتان را با ایشان قطع کنید .

حضرت اقا فرمودند: در جواب گفتیم چشم، ارتباط با ایشان قطع شده، من بعد هم کاملا قطع میشود.

بعد از آن هر جا ایشان بود، اگر دعوت هم می شدیم نمی رفتیم،

یک بار به ششتمد دعوت شدم، رفتیم انجا وقتی دیدیم که اقای آشوری هم  انجاست، به مجلس نرفته برگشتیم

(اقای حبیب اله آشوری، کتابی در توحید نوشته بعد از انقلاب به جهت اعتقادات منحرف و ارتباط با مجاهدین خلق  اعدام میشود)

حضرت اقا از اقای اسید محمد اخلاقی نقل قول کردند که یک وقتی به جهت بردن وجوهات شرعیه به منزل امام در قم رفتم  و با برادر بزرگتر امام، اقای پسندیده، ملاقات داشتم

اقای پسندیده گفتند اقای آشوری افکار و اعتقادات توده ای و کمونیستی دارد، و حتی کتاب توحید ایشان هم با ارم انها چاپ شده است .

آقای آسید مرتضی حائری( از اساتید حوزه قم،) از اساتید اقای علوی هم بود، که قبلا گفتیم رابطه خوبی هم با ایشان داشته اند، حتی بعد از امدن اقا به سبزوار هم این ارتباط ادامه می یابد

اقای حائری هر وقت به مشهد میروند در رفت و برگشت در سبزوار در منزل اقای علوی بیتوته می کردند  .

در یکی از سفر ها در برگشت از مشهد در منزل اقا چند روزی می مانند،

پس از مدتی از اقا می خواهند تا برای ایشان بلیط تهران  جهت برگشت به قم تهیه شود،

حضرت اقا به مربوطین می سپارند و بعد از چند بار تلفن و رفت و امد گویا بلیط برای ان شب تهیه نمی شود

اقا به ایشان می فرمایند امشب جور نیست امشب بمانید انشاالله فردا صبح انجام می پذیرد

فردا ایشان را با سواری به قم می فرستند

فردای آن روز که اقای حایری با سواری بطرف تهران حرکت  می کند، می بینند  اتوبوسی که قرار بوده ایشان با ان بروند تصادف کرده و عده ی زیادی هم کشته شدند، این تصادف به لحاظ شدت کم نظیر و زبانزد شد، حتی از ایشان کیفیت نماز خواندن بر انها را سوال می کنند .

نویسنده “کتاب سر دلبران” این موضوع را کرامتی برای حضرت اقا ذکر کرده،(که مثلا اقای علوی پیشاپیش از این موضوع خبر داشتند که بلیط برای استاد خود اقای حایری نگرفتند .)

وقتی موضوع را از اقای علوی جویا شدم ایشان در جواب فرمودند:

نه نقل این حرفها نبوده، چند بار به ترمینال تلفن شد و اشخاص متعدد هم رفتند، تا بلیط تهیه کنند، بلیط انشب جور نشد

از باب علاقه ای که به ایشان بود، خواسته شد یک شب بیشتر بمانند، اصلا نقل کرامت واین حرفها نیست .